کد مطلب:2537 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:481

درس دوم
درس دوم منابع فقه





در درس اول دانستیم كه علم اصول فقه ، به ما راه و روش و دستور صحیح

استنباط احكام شرعی را از منابع اصلی می آموزد . پس باید بدانیم كه آن

منابع چیست و چندتا است ؟ و آیا همه مذاهب و فرق اسلامی درباره آن

منابع از هر جهت وحدت نظر دارند یا اختلاف نظر دارند ؟ اگر اختلاف نظری

هست چیست ؟ اول نظر علماء و فقهاء شیعه را درباره منابع فقه بیان

می كنیم و ضمن توضیح هر یك از منابع ، نظر علماء سایر مذاهب اسلامی را

نیز بیان می كنیم :

منابع فقه از نظر شیعه ( به استثناء گروه قلیلی به نام " اخباریین "

كه بعدا درباره نظریات آنها بحث خواهیم كرد ) چهارتا است :

. 1 كتاب خدا " قرآن " ( و از این پس به تعبیر فقهاء و اصولیین به

طور اختصار با عنوان " كتاب " یاد می كنیم ) .

. 2 سنت . یعنی قول و فعل و تقریر پیغمبر یا امام .

. 3 اجماع .

. 4 عقل .

این چهار منبع در اصطلاح فقهاء و اصولین " ادله اربعه " خوانده می شوند

. معمولا می گویند علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث می كند . اكنون لازم

است درباره هر یك از این چهار منبع توضیحاتی بدهیم و ضمنا " نظر سایر

مذاهب اسلامی و همچنین گروه اخباریین شیعه را نیز بیان نمائیم .

بحث خود را از كتاب خدا آغاز می كنیم .



قرآن





بدون شك قرآن مجید اولین منبع احكام و مقررات اسلام است . البته

آیات قرآن منحصر به احكام و مقررات عملی نیست ، در قرآن صدها گونه

مساله طرح شده است ، ولی قسمتی از آنها كه گفته شده در حدود پانصد آیه

از مجموع شش هزار و ششصد و شصت آیه قرآن ، یعنی در حدود یك سیزدهم [

آیات قرآن است ] به احكام اختصاص یافته است .

علماء اسلام كتب متعددی درباره خصوص همین آیات تألیف كرده اند .

معروفترین آنها در میان ما شیعیان كتاب " آیات الاحكام " مجتهد و زاهد

متقی معروف ملا احمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی است كه در قرن دهم

هجری می زیسته است و معاصر با شاه عباس كبیر است ، و دیگر كتاب "

كنزالعرفان " تالیف فاضل مقداد سیوری حلی از علماء قرن هشتم و اوایل

قرن نهم

هجری است . در میان اهل تسنن نیز كتابهایی در خصوص آیات الاحكام نوشته

شده است .

مسلمین از صدر اسلام ، برای استنباط احكام اسلامی در درجه اول به قرآن

مجید رجوع كرده و می كنند ، ولی تقریبا مقارن با ظهور صفویه در ایران

جریانی پیش آمد و فرقه ای ظاهر شدند كه حق رجوع مردم عادی را به قرآن

مجید ممنوع دانستند ، مدعی شدند كه تنها پیغمبر و امام حق رجوع به قرآن

دارند ، دیگران عموما باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع كنند .

این گروه همانطور كه رجوع به قرآن را ممنوع اعلام كردند ، رجوع به اجماع

و عقل را نیز جایز ندانستند زیرا مدعی شدند كه اجماع ساخته و پرداخته اهل

تسنن است ، عقل هم به دلیل اینكه جایز الخطا است قابل اعتماد نیست ،

پس تنها منبعی كه باید به آن رجوع كرد اخبار و احادیث است . از اینرو

این گروه " اخباریین " خوانده شدند .

این گروه به موازات انكار حق رجوع به قرآن و انكار حجیت اجماع و عقل

، اساسا " اجتهاد را منكر شدند ، زیرا اجتهاد چنانكه قبلا " گفته شد ،

عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق ، و بدیهی است كه فهم عمیق بدون

به كار افتادن عقل و اعمال نظر نا میسر است . این گروه معتقد شدند كه

مردم مستقیما بدون وساطت گروهی به نام مجتهدین باید به اخبار و احادیث

مراجعه كنند ، آنچنانكه عوام الناس به رساله های عملیه مراجعه می كنند و

وظیفه خود را در می یابند .

سردسته این گروه مردی است به نام " امین استر آبادی " كه در كلیات

منطق ، فصل " ارزش قیاس " از او نام بردیم . كتاب

معروفی دارد به نام " فوائد المدنیه " و عقاید خود را در آن كتاب ذكر

كرده است . اهل ایران است اما سالها مجاور مكه و مدینه بوده است .

ظهور اخباریین و گرایش گروه زیادی به آنها در برخی شهرستانهای جنوبی

ایران و در جزایر خلیج فارس و برخی شهرهای مقدس عراق ركود و انحطاط

زیادی را موجب گشت ، ولی خوشبختانه در اثر مقاومت شایان و قابل توجه

مجتهدین عالیمقامی ، جلو نفوذشان گرفته شد و اكنون جز اندكی در گوشه و

كنار یافت نمی شوند .



سنت





سنت یعنی گفتار یا كردار یا تأیید معصوم . بدیهی است كه اگر در سخنان

رسول اكرم یك حكمی بیان شده باشد ، و یا ثابت شود كه رسول اكرم عملا

وظیفه ای دینی را چگونه انجام می داده است و یا محقق شود كه دیگران برخی

وظائف دینی را در حضور ایشان به گونه ای انجام می دادند و مورد تقریر و

تأیید و امضاء عملی ایشان قرار گرفته است ، یعنی ایشان عملا با سكوت خود

صحه گذاشته اند ، كافی است كه یك فقیه بدان استناد كند .

در مورد " سنت " و حجیت آن ، از نظر كلی بحثی نیست و مخالفی وجود

ندارد . اختلافی كه در مورد سنت است در دو جهت است : یكی اینكه آیا

تنها سنت نبوی حجت است یا سنت مروی از ائمه معصومین هم حجت است ؟

اهل تسنن تنها سنت نبوی را حجت می شمارند ولی شیعیان به حكم برخی از

آیات قرآن مجید و احادیث متواتر از رسول اكرم كه خود اهل تسنن روایت

كرده اند و از آن جمله اینكه فرمود : " دو چیز گرانبها بعد از خود برای

شما باقی می گذارم كه

به آنها رجوع كنید و مادام كه به این دو رجوع نمائید گمراه نخواهید شد :

كتاب خدا و عترتم" به قول و فعل و تقریر ائمه اطهار نیز استناد می كنند.

جهت دیگر این است كه سنت مرویه از رسول خدا و ائمه اطهار گاهی قطعی

و متواتر است و گاهی ظنی است و به اصطلاح " خبر واحد " است . آیا به

سنن غیر قطعی رسول خدا نیز باید مراجعه كرد یا نه ؟

اینجا است كه نظریات تا حد افراط و تفریط نوسان پیدا كرده است .

برخی مانند ابوحنیفه به احادیث منقوله بی اعتنا بوده اند . گویند

ابوحنیفه در میان همه احادیث مرویه از رسول خدا تنها هفده حدیث را قابل

اعتماد می دانسته است .

برخی دیگر به احادیث ضعیف نیز اعتماد می كرده اند . ولی علماء شیعه

معتقدند كه تنها حدیث صحیح و موثق قابل اعتماد است ، یعنی اگر راوی

حدیث شیعه و عادل باشد ، و یا لااقل شخص راستگو و مورد وثوقی باشد به

روایتش می توان اعتماد كرد . پس باید راویان حدیث را بشناسیم و در

احوال آنها تحقیق كنیم ، اگر ثابت شد كه همه راویان یك حدیث مردمانی

راستگو و قابل اعتماد هستند به روایت آنها اعتماد می كنیم . بسیاری از

علماء اهل تسنن نیز بر همین عقیده اند . به همین جهت " علم رجال " یعنی

علم راوی شناسی در میان مسلمین به وجود آمد .

ولی اخباریین شیعه كه ذكرشان گذشت تقسیم احادیث را به صحیح و موثق و

ضعیف ناروا دانستند و گفتند همه احادیث خصوصا احادیث موجود در كتب

اربعه یعنی " كافی " ، " من

لایحضره الفقیه " ، " تهذیب الاحكام " و " استبصار " معتبرند . در

میان اهل تسنن نیز برخی چنین نظریات افراطی داشته اند .



اجماع





اجماع یعنی اتفاق آراء علماء مسلمین در یك مسأله . از نظر علماء شیعه

، اجماع از آن نظر حجت است كه اگر عموم مسلمین در یك مساله وحدت نظر

داشته باشند دلیل بر این است كه این نظر را از ناحیه شارع اسلام تلقی

كرده اند . امكان ندارد كه مسلمین در یك مساله ای از پیش خود وحدت نظر

پیدا كنند . علیهذا آن اجماعی حجت است كه كاشف از قول پیغمبر یا امام

باشد .

مثلا اگر معلوم گردد كه در یك مساله ای همه مسلمانان عصر پیغمبر

بلااستثناء یك نوع نظر داشته اند و یك نوع عمل كرده اند دلیل بر این است

كه از پیغمبر اكرم تلقی كرده اند . و یا اگر همه اصحاب یكی از ائمه اطهار

كه جز از ائمه دستور نمی گرفته اند در یك مساله وحدت نظر داشته باشند

دلیل بر این است كه از مكتب امام خود آن را فرا گرفته اند . علیهذا از

نظر شیعه اجماعی حجت است كه مستند به قول پیغمبر یا امام باشد ، و از

این ، دو نتیجه گرفته می شود :

الف : از نظر شیعه تنها اجماع علماء معاصر پیغمبر یا امام حجت است .

پس اگر در زمان ما همه علماء اسلام بدون استثناء بر یك مساله اجماع

نمایند به هیچ وجه برای علماء زمان بعد حجت نیست .

ب : از نظر شیعه ، اجماع اصالت ندارد . یعنی حجیت اجماع از آن نظر

نیست كه اجماع و اتفاق آراء است ، بلكه از آن نظر است

كه كاشف قول پیغمبر یا امام است .

اما از نظر علماء اهل تسنن اجماع اصالت دارد . یعنی اگر علماء اسلامی (

و به اصطلاح اهل حل و عقد ) در یك مساله در یك زمان ( هر زمانی ولو زمان

ما ) وحدت نظر پیدا كنند حتما نظرشان صائب است . مدعی هستند كه ممكن

است بعضی از امت خطا كنند و بعضی نه ، اما ممكن نیست همه بالاتفاق خطا

نمایند .

از نظر اهل تسنن توافق آراء همه امت در یك زمان در حكم وحی الهی است

، و در حقیقت همه امت در حین توافق در حكم پیغمبرند كه آنچه بر آنها

القاء می شود حكم خدا است و خطا نیست .



عقل





حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است كه اگر در موردی عقل یك حكم

قطعی داشت ، آن حكم به حكم اینكه قطعی و یقینی است حجت است .

اینجا این پرسش پیش می آید كه آیا مسائل شرعی در حوزه حكم عقل هست تا

عقل بتواند حكم قطعی درباره آنها بنماید یا نه ؟ ما به این پرسش آنگاه

كه به تفصیل درباره كلیات مسائل علم اصول بحث می كنیم پاسخ خواهیم گفت.

گروه اخباریین شیعه چنانكه قبلا هم بدان اشاره كردیم عقل را به هیچ وجه

حجت نمی شمارند .

در میان نحله های فقهی اهل تسنن یعنی مذاهب حنفی ، شافعی ، مالكی ،

حنبلی ، ابوحنیفه قیاس را دلیل چهارم می شمارد . از نظر حنفیها منابع فقه

چهار است : كتاب ، سنت ، اجماع ، قیاس .

قیاس همان چیزی است كه در منطق به نام تمثیل خواندیم .

مالكیها و حنبلیها ، خصوصا حنبلیها ، هیچگونه توجهی به قیاس ندارند ،

اما شافعیها به پیروی از پیشوایشان محمد بن ادریس شافعی حالت بین بین

دارند ، یعنی بیش از حنفیها به حدیث توجه دارند و بیش از مالكیها و

حنبلیها به قیاس .

در اصطلاح فقهاء قدیم گاهی به قیاس " رأی " یا " اجتهاد رأی " هم

اطلاق می كرده اند .

از نظر علماء شیعه ، به حكم اینكه قیاس صرفا پیروی از ظن و گمان و

خیال است ، و به حكم اینكه كلیاتی كه از طرف شارع مقدس اسلام و

جانشینان او رسیده است وافی به جوابگوئی است ، رجوع به قیاس به هیچ

وجه جایز نیست .